در طی تماسی که مدتی پیش با مادر مهدی داشتیم در مورد اوضاع زندگی آن ها پرس و جو کردیم. مادر مهدی از مشکلات معیشتی و اذیت و آزارهای همسرش به خاطر بیماری اعصاب که داشت می گفت.وقتی سراغ مهدی را از او گرفتیم با افتخار گفت مهدی ورزشکار است و درسش را به خوبی می خواند با این که گوشی ندارد ولی مرتب به مدرسه می رود تا از درسش عقب نماند. در پایان گفتگو از آن ها دعوت کردیم که به موسسه بیایند. با کمک خیرین بزرگوار توانستیم برای مهدی تبلت جذب کنیم. روزی که به مهدی و مادرش به موسسه آمدند انگار که خدا در میانمان حضور داشت.خبر خوش را به مهدی دادیم و به او گفتیم که برایش تبلت جذب کردیم.حس امید و انگیزه در چشمان مهدی برق می زد.از خوشحالی می گفت خدایا شکرت مادرش هم از سوی دیگر می گفت ممنونم…شاید خدایا شکرت گفتن مهدی در ظاهر یک کلمه بود اما یک عالم خوشحالی در خود پنهان داشت.