امروز که داشتم عکسهایمان را نگاه میکردم، در همه عکسها به من لبخند میزدی… من را محکم در بغل خودت گرفته بودی و حواست چنان به من بود که مبادا یک حرکت کوچک و بچگانه من باعث آسیبم شود.
اما ای کاش بودی… من هنوز به آن لبخندهایت، نگاهت و حمایتهایت محتاجم… چه شد که فکر کردی دیگر میتوانم از پس خودم برآیم و نیازی به تو ندارم؟! مگر یک دختر سه ساله چه میفهمد که از سه سالگی پدرش او را تنها بگذارد و برود؟!
میبینی چقدر از تو گله دارم؟! چقدر از تو ناراحتم؟! چقدر از نبود تو و جای خالیات رنج میکشم! جای خالی تو بعضی روزها از هر روزی پررنگتر میشود و نداشتن تو را بیشتر به رویم میکشد…
پدر، تو را میخواهم ولی دوری، خیلی خیلی دوری… نه دستم به دستانت میرسد، نه چشمم به نگاهت… تو را کم داشتن کمبود نیست، درد است…
پدرم دلم برایت تنگ است، تنگ که میگویم نه مثل پیراهن، دلتنگی من شبیه نهنگی است که جای اقیانوس او را در تنگ ماهی انداختهاند. دلم برایت تنگ شده است یعنی ریههای من دم و بازدم نفسهای تو را کم دارند…
میان تمام نداشتنها دوستت دارم…
شانس دیدنت را هر روز ندارم ولی دوستت دارم…
وقتی دلم هوایت را میکند حق شنیدن صدایت را ندارم ولی دوستت دارم…
وقتهایی که روحم درد دارد و میشکند، شانههایت را برای گریستن کم دارم ولی دوستت دارم…
وقت دلتنگیهایم آغوشت را برای آرام شدن ندارم ولی دوستت دارم…
آری! همه وجودم هستی اما در هیچ جای زندگیام ندارمت و میان تمام نداشتنها باز هم با تمام وجودم دوستت دارم…
پدرم ندارمت اما دوستت دارم و یاد تو را با دنیا عوض نمیکنم…
برای پدری که ندارم – دخترت، فرزانه
با ما در ارتباط باشید:
☎️05132291075-76
📚 در شبکههای اجتماعی همراه ما باشید:
✅https://t.me/darolekram_mashhad
✅www.instagram.com/bemehrbani.mashhad
✅http://Bemehrbani.com