مراسم چهلمین روز درگذشت زندهیاد نجمه شمسبخش، فعال مدنی و از حامیان موسسه دارالاکرام، روز چهارشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۴ با حضور خانواده، دوستان، همکاران و جمعی از فعالان اجتماعی و فرهنگی در محل این مؤسسه برگزار شد.
نجمه شمسبخش از حامیان دانشآموزان در معرض ترک تحصیل درموسسه دارالاکرام بود که در جریان حمله نظامی اسرائیل به ایران جان باخت. مراسم چهلم او، فرصتی برای بازخوانی اندیشهها، کنشها و زندگی او از سوی نزدیکان و صاحبنظران فراهم آورد.
چهرهای انسانی از نجمه؛ آرامش در پس رنج
نخستین سخنران مراسم، آقای قدوسی، موسس باشگاه اندیشه و از نزدیکان نجمه شمسبخش، با اشاره به وجوه شخصیتی او گفت: نجمه سرزنده، ورزشدوست، پرهیجان و بیکدورت نسبت به دیگران بود و در لایههای درونی، اندوهی عمیق را پنهان میکرد. او غمهایش را در سکوت نگه میداشت و با آرامشی خاص زندگی میکرد؛ گویی نوعی آمادگی پنهان برای مرگ در او شکل گرفته بود.
در ادامه مراسم، دوستان و نزدیکان نجمه نیز کوشیدند تا از خلال روایتهایی از زندگی روزمره او، چهرهای انسانیتر و در عین حال ملموستر از شخصیت او ترسیم کنند. هرچند برخی از آنان، هنوز در میانهی سوگی ناتمام، توان سخن گفتن نداشتند، اما گفتههای کوتاه دیگران، بازتابی از لایههای روانی و اجتماعی زیست نجمه بود؛ لایههایی که کمتر در روایتهای رسمی قابل شناساییاند.
برای اطرافیان، نجمه شخصیتی پرانرژی، شوخطبع و معاشرتی بود؛ اما در پس این چهره پرتحرک، دلنگرانیهایی جریان داشت. او به ندرت از این وجوه سخن میگفت و ترجیح میداد رنجهایش را در سکوت شخصی خود نگاه دارد. این دوگانگی، نه نشانه ناهماهنگی درونی، بلکه نمود ظریفی از پیچیدگی تجربه زیستهای بود که بسیاری از ما نیز در گونههای مختلف، آن را تجربه کردهایم.
در این روزها که نام نجمه شمسبخش بیش از پیش در میان دوستان و همفکرانش شنیده میشود، روایتهایی که از سوی نزدیکان او بیان شد، تصویری انسانیتر، سادهتر و در عین حال واقعیتر از او به دست داد. نجمه، همچون بسیاری از افراد در جامعه ما با فراز و فرودهای درونی و فشارهای بیرونی زندگی میکرد؛ با دشواریهایی که گاه پنهان میماندند، اما تأثیرشان در رفتار و نگاه او مشهود بود.
دکتر هادی خانیکی: گفتوگو در نجمه کنشی عملی و فراتر از شعار بود
در ادامه مراسم، دکتر هادی خانیکی، استاد دانشگاه و پژوهشگر حوزه ارتباطات، با تأملی عمیق بر مفهوم «مرگآگاهی و مرگاندیشی» و بازخوانی تجربیات شخصی خود، زندگی و منش نجمه شمسبخش را محور تحلیل قرار داد. خانیکی مرگآگاهی را متمایز از مرگاندیشی دانست و توضیح داد: «مرگآگاهی صرفاً داشتن مجموعهای از دادهها و اطلاعات درباره پایان حیات است؛ اما مرگاندیشی فراتر از این، درکی ژرف و معنابخش است که در مواجهه با فقدان نزدیکان، بیماری یا کهولت بهوجود میآید. این نوع آگاهی، پیوندی عمیق با تجربه زیستی فرد دارد و نحوه مواجهه او با زندگی را دگرگون میکند.»
خانیکی با اشاره به تجربه شخصیاش در مواجهه با بیماری سرطان، اشاره کرد که در دوره دشوار درمان، مطالعات بسیاری درباره مرگ و رهایی از آن انجام داده و با آثاری همچون نوشتههای سیلیکا جواد، روزنامهنگار آمریکایی-عراقی، آشنا شده است؛ کسی که پس از رهایی از سرطان به کنشگری مدنی روی آورد. او زندگی با بیماری سرطان را «زیستن در میان دو جهان» توصیف کرد؛ جایی که فرد نه کاملاً در مرگ است و نه به حیات کامل بازگشته، بلکه لحظهبهلحظه در معرض انتخاب میان «بودن» یا «رفتن» قرار دارد.
او نجمه را کنشگری مدنی معرفی کرد که توانسته بود تناقضات اجتماعی و هویتی را در درون خود حل کند: نجمه در عین داشتن باورهای مذهبی عمیق، نسبت به مسائل محیط زیستی و حقوق مدنی حساس بود. او گفتوگو را نه بهعنوان مفهومی صرفاً نظری، بلکه بهعنوان کنشی عملی و روزمره در زندگی خود جاری میکرد. نجمه پیگیر، همراه و برنامهریز بود و همیشه با رویکردی عملگرایانه وارد عرصه میشد.
خانیکی در جمعبندی سخنانش، سه مؤلفه اساسی را برای شکلگیری کنش اجتماعی اصیل برشمرد. از نظر او داشتن اندیشهای مبتنی بر مدارا و پرهیز از داوریهای زودهنگام؛ بهره بردن از احساسات انسانی و فروتنی در برابر دیگری؛ و پایبندی عمیق به اخلاق اجتماعی در رفتار و گفتار، سه عنصر اصلی در این زمینهاند.
او در پایان با تأکید بر جایگاه زنان ایرانی گفت: زن ایرانی باری را بر دوش دارد و مرگش، صرفنظر از شرایط، همواره مظلومانه به شمار میرود. وظیفه ماست که از خلال زندگی و کنشگری افرادی مانند نجمه، دریابیم مدرسه واقعی کجاست، کنش مدنی به چه معناست و چگونه میتوان گفتوگو را احیا کرد. اینها، مواد خامی هستند که مستندسازان، نویسندگان و هنرمندان ما باید بر آن تأمل کنند.
خانیکی سخنان خود را با یادآوری جملهای از صمد بهرنگی به پایان رساند: مرگ خیلی آسان میتواند به سراغ من بیاید، اما من تا میتوانم زندگی کنم نباید به پیشواز مرگ بروم. البته اگر با مرگ روبرو شدم، که میشوم، مهم نیست. مهم اینست که زندگی یا مرگ من، چه تاثیری در زندگی دیگران داشته باشد.
فقدان؛ فرصتی برای بازنگری در شیوه بودن
در بخشی از این مراسم، دکتر ادیب، دایی زندهیاد نجمه شمسبخش، با نگاهی توحیدی و تفسیری، به فلسفه فقدان و مواجهه انسان با رنج پرداخت و گفت: در نگاه توحیدی، هیچ رخدادی در عالم، بیحکمت و فارغ از اراده الهی نیست. انسانی که بر مبنای ایمان توحیدی میاندیشد، نهتنها هر واقعه را در چارچوب اراده الهی تفسیر میکند، بلکه تلاش میکند واکنشها و رفتارهای خود را نیز با این درک هماهنگ سازد؛ چنانکه در سوره بقره، خداوند انسان را به صبر و نماز فرا میخواند: «اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ ۚ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ» سیاق این آیه، در بستر فقدانها، بهویژه در زمینه جنگ و شهادت آمده است؛ آنجا که در ادامه میفرماید: «وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَٰكِنْ لَا تَشْعُرُونَ».
اما فراتر از این موارد خاص، آیهای دیگر از همان سوره، افق وسیعتری از بلاها و آزمونهای الهی را ترسیم میکند: «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ ۗ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ» این آیات، بر این نکته تأکید دارند که رنجها و دشواریها در قالب جنگ، قحطی، بیماری یا فقدان، بخشی از سنتهای الهی در آزمون انسانها هستند. تبیین علت این رخدادها از منظر عقلانی و تحلیلهای تاریخی یا اجتماعی، جایگاه خود را دارد و نباید نادیده گرفته شود؛ اما در سطحی ژرفتر، آنگاه که انسان به حقیقت «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ» پی میبرد، فهم او از هستی، نگرش او نسبت به مرگ، شیوه زیستن، رابطهاش با دیگران و حتی تعاملش با طبیعت دگرگون میشود.
درک این معنا البته آسان نیست و تنها اندکی از انسانها به آن دست مییابند؛ اما اگر کسی به این دریافت نائل شود، در حقیقت به جوهره هدایت پیامبران الهی نزدیک شده است. در نهایت، این انتخاب ماست که چگونه زندگی کنیم و در چه حالی بهسوی او بازگردیم؛ انتخابی که نهتنها مرگ، بلکه کیفیت زندگی را نیز معنا میبخشد.
از اندیشه تا عمل؛ روایت دارالاکرام از کنشگری نجمه شمسبخش
در بخشی از مراسم یادبود نجمه شمسبخش، مهتاب محمدی به نمایندگی از مؤسسه دارالاکرام با نگاهی به دغدغههای نجمه شمسبخش در حمایت از دانشآموزان گفت: «نجمه شمسبخش، حامی یکی از دانشآموزان ما به نام ریحانه بود. برخلاف رویه مرسوم که بیشتر بر حمایت از استعدادهای درخشان و شاگردان ممتاز متمزکز است، دارالاکرام بر این باور است که نباید تنها به معدل بالا توجه کرد و حتی یک روز بیشتر ماندن یک کودک در مدرسه، ظرفیتی مهم برای اثرگذاری در آینده دانشآموز و جامعه ایجاد میکند و برای نجمه نیز چنین مسئلهای حائز اهمیت بود.
محمدی در ادامه به استمرار عینی این نگاه پس از درگذشت نجمه اشاره کرد: باور نجمه به برابری فرصتها، حتی پس از مرگش نیز در عمل تداوم یافت. دوستان و همراهان او، حساب حمایتیاش در پلتفرم “بهمهربانی” را مجدداً شارژ کردند و ما با استفاده از این کمک، دو دانشآموز دیگر را به نام او بورسیه کردیم: نجمه ۱۱ ساله از خاش و نیایش ۱۵ ساله از خرمآباد زادگاه پدری نجمه شمسبخش. انتخاب نیایش نیز کاملاً بر پایه نگاه نجمه صورت گرفت؛ اینکه شایستگی، در نمرههای رسمی خلاصه نمیشود و باید برای آنان که در حاشیه قرار گرفتهاند، فرصت آموختن و ماندن فراهم نمود.
این روایت، تجسمی است از پیوند اندیشه و کنش در زندگی نجمه شمسبخش؛ پیوندی که نهتنها در زمان حیات، بلکه در فقدان او نیز تداوم یافته و الهامبخش است.
مراسم یادبود درگذشت نجمه شمسبخش، فراتر از آیینی برای سوگ به بستری برای تأملی جمعی در باب مفاهیم بنیادینی چون مرگآگاهی، گفتوگو، مدارا، کنش مدنی و مسئولیت اجتماعی بدل شد؛ مفاهیمی که در تار و پود زندگی نجمه به صورت عملی و معنادار گره خورده بودند.
نجمه شمسبخش، بیصدا اما مؤثر، در نقطه تلاقی دینداری، دغدغههای اجتماعی و زیست روزمرهای اخلاقمحور ایستاده بود؛ حضوری که اکنون در غیابش، پرسشهای ماندگارتری را بر جای نهاده است. در جهانی که نابرابری و خشونت بر عرصههای اجتماعی سایه افکنده، آنچه از او باقی مانده، تنها خاطرهای شخصی یا روایتی احساسی نیست، بلکه طرحی از یک زیست مسئولانه است که میتواند الهامبخش نسل امروز کنشگران مدنی باشد.
همانگونه که در جریان این مراسم مورد تأکید قرار گرفت، نجمه شمسبخش از نعمت دوستیهای عمیق و همراهی انسانهای دغدغهمند بهرهمند بود؛ دوستانی که پس از درگذشت او، روایت زندگیاش را زنده نگه داشتند و از او گفتند. چه نیکوست اگر نام نجمه، فراتر از یک یاد شخصی، به نمادی برای صلح و بهیادآوردن همه انسانهایی تبدیل شود که در جریان حوادث اخیر جان خود را از دست دادند؛ چه آنان که شناختهشدهاند و چه آنانی که بینام و نشان، اما بیگناه و بیصدا، قربانی شدند. یاد نجمه میتواند پژواکی باشد از صدای خاموششده کسانی که داستانشان گفته نشد.
او در یک لحظه رفت، اما جامعه ما بیش از هر زمان به نجمههایی دیگر نیازمند است؛ انسانهایی که کرامت، گفتوگو و دغدغه آموزش را نه بهمثابه شعار، بلکه چون شیوهای از بودن پی میگیرند. در مواجهه با مرگ چنین انسانهایی، مسئله اصلی، تنها فقدان نیست؛ بلکه مسئولیتی است که برای بازاندیشی در نحوه زیستن بر دوش ما نهاده میشود.