Skip to content

🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅 قصه ی این کفش ها قصه ایی است از هزاران درد ناگفته قصه‌ی زنی که دیگر زن بودنش را به فراموشی سپرده است دوست ندارد شیک باشد وبا طنازی زنانه اش قدم بردارد آنقدر روزگار براوسخت گرفته که باید بندکفشش رامحکم ببند وبه ستیز این زندگی دشوار وبی رحم برود خواهرم من توافتخار می کنم تو نه بر فرش قرمز که بر فرش سنگلاخ روزگار چنان قدم برمی داری که همه ی نگاه های تحسین برانگیز راباخود به همراه داری….. پی نوشت:تصویر مربوط به مادر دانش آموز ای.ز درروستای بخش فتح المبین است،که برای گذران زندگی درمزارع کشاورزی کارمی کند‌. 🌱🌱🌱🌱

با ما در تماس باشید🙂